شهید علی خلیلی در حرم امام رضا(علیه السلام)
جوان حزباللهیای که عدهای نوجوان را دور خودش جمع کرده است، اردوی مشهد میبردشان. کتابهای شهید مطهری دستشان میدهد، با هم به اعتکاف میروند، هیئت میروند و حلقه وصل آنها به انقلاب و مذهب شده است. عکسها چیز زیادتری به ما نمیگویند، جر اینکه احتمال در کارش هم وارد است. این را دستهای حلقه زده به دور گردن این آدم و آرایش موها و نوع لباسهای بچهها به ما میگوید. جوان عینکی و ریشوی قصه ما، مثل همه جوانهای عینکی و غیرعینکی و ریشو و بیریش همه این سالها بعد از انقلاب، کار فرهنگی خودجوش میکند. رشتهای که سر درازش به بچههای جنگ و سالهای جنگ برمیگردد... رنگ و بوی آرمانگرایی آن دوره در آدمهایی که برای این دوره نیستند.
جوان عینکی و ریشوی ما احتمالا مجوز خاصی ندارد، دفتری هم تاسیس نکرده
است، از نهاد یا موسسهای هم بودجه نمیگیرد، اصلا از در خیلی از این
نهادها و موسسهها راهش نمیدهند،معلوم است عادت دارد پیراهنش را روی
شلوارش میاندازد، ریشهای را هم بلد نیست آنکادر کند. به راحتی قابلحدس
است که کار میکند پول درمیآورد و خرج این بچهها میکند، شاید هم در
مدرسهای معلم تربیتی است، اگر چیزی به نام دفتر تربیتی هنوز مانده باشد.
فرقی هم نمیکند، این بچهها را دور خودش جمع کرده است و با هم مسیری را
جلو میروند. آن شب هم شب نیمه شعبان بوده است. جوانک عینکی و ریشوی ما
بچهها را هیئت برده بوده است، جشن میلاد امام زمان(عج). تا دیروقت بوده
است و جوان قصه ما قصد میکند که دو تا از بچهها را به خانهشان برساند.
چند سالی است که شب نیمه شعبان کمی در خیابانها تهران ناامن شده است. برای
منتظرانش ناامنتر.چند نفر مزاحم دخترانی شدهاند، جوان و نوجوانانش
با آنها درگیر میشوند و آنها هم با چاقو ضربهای به شاهرگ جوان میزنند و
فرار میکنند و پس از تحمل سه سال جراحت 3 فروردین93 پر میکشد...
.
.
.
امروز پس از ماه ها دادگاه حکم قصاص قاتل شهید علی خلیلی را صادر کرد؛ الحمدلله..
سلام بر منتقم مظلوم کربلا...
به امید ظهورش صلوات
- ۹۳/۰۷/۰۷